گلبرگ صبحگاهی

شعر و متن ادبی

تبلیغات تبلیغات

چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا اگرم زار کشی می‌کش و بیزار مشو زاریم بین و ازین بیش میازار مرا چون در افتاده‌ام از پای و ندارم سر خویش دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا بی گل روی تو بس خار که در پای منست کیست کز پای برون آورد این خار مرا برو ای بلبل شوریده که بی گلروئی نکشد گوشهٔ خاطر سوی گلزار مرا هر که خواهد که بیک جرعه مرا دریابد گو طلب کن بدر خانهٔ خمار مرا تا شوم فاش بدیوانگی و سرمستی مست وآشفته برآرید ببازار مرا
ادامه مطلب

کدام جامه به از پرده پوشی خلق است ؟

ز خارزار تعلق ، کشیده دامان باش به هر چه می کشدت دل ،ازان گریزان باش قد نهال خم از بار منت ثمرست ثمر قبول مکن سرو این گلستان باش درین دو هفته که چون گل درین گلستانی گشاده روی تر از راز می پرستان باش تمیز نیک و بد روزگار کار تونیست چو چشم آینه در خوب و زشت حیران باش ز گریه شمع به پروانه نجات رسید تونیز در دل شب همچو شمع گریان باش ز بخت شور مکن روی تلخ چون دریا گشاده روی تر از زخم با نمکدان باش کدام جامه به از پرده پوشی خلق است ؟ بپوش چشم خود از عیب خلق
ادامه مطلب

وبلاگ های پیشنهادی

جستجو در وبلاگ ها